-
خاموش
یکشنبه 12 مهر 1394 17:42
خاموش ... روشن ... خاموش ... روشن ... در آغوش ویلچر ، رو در روی پنجره نیمه باز، خیره به چراغ نئون چشمک زن هتلی خسته تر از خودش . خاموش ... روشن ... خاموش ... روشن ... اون قدر اون روزا کمرنگ شدن که بدون پا در میانی آلبوم عکس و بریده های روزنامه به راحتی انکار میشن. دست هایی که روز افتتاحیه هر فیلم برای کوچک ترین لمس به...
-
خداحافظ آقای تردست
جمعه 16 مرداد 1394 22:37
شاید از سر لجبازی های کودک درونش سراغ تردستی رفت. یک دلار می گرفت و با رقص جادویی انگشتانش تبدیل به پنج دلاری اش می کرد. متاسفانه هیچوقت درست پیش نمی رفت بعد از مشتری هفتم یا هشتم پنج دلاری های توی آستینش تموم میشد. کمی دیر اما بالاخره از تردستی ناامید شد. تصمیم گرفت شعر های دوران جوانیش و بفروشه. ولی تک تک اون شعر ها...
-
سگ برگ
پنجشنبه 18 تیر 1394 10:14
دفتر نمی خریدیم. یعنی حق نداشتیم بخریم. یعنی پول نداشتیم بخریم. خیره به دستای نیرو دریایی که به رسم هر سال پدر بازنشسته ام و مورد لطف خودش قرار بده. دفتر های متروک. هیچ شخصیت کارتونی تو جلد این دفتر ها زندگی نمی کرد. حق داشتند. همیشه جلد بعد از دو ماه از منگنه جدا می شد و ممکن بود شخصیت های کارتونی کارتون خواب بشن....
-
مشترک مورد نظر شما را به خاطر نخواهد آورد
سهشنبه 2 تیر 1394 10:59
هیچ اتفاق قابل توجهی پشت میز تلفن در حال سقوط نیست. پس دلیل این تپش قلب چیه ؟ دلیل این بی تابی ؟ این آشوب ! بوق آزاد در گوشم زوزه می کشه. بیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ... با انگشت اشاره و لمس شماره صفر خفه میشه. نهصد و سی و پنج ... مردد میشم! صدای رینگتون گوشیت میپیچه توی...
-
دریا
پنجشنبه 28 خرداد 1394 00:19
از شهرم متنفرم از بندرانزلی متنفرم از دریا متنفرم که با هر موج به سمت ما چنگ انداخت برد ... بلعید ... حتی جنازه دوستام و پست نداد ... متنفرم ...
-
سرگذشت نسبتا غریب پاکت ها
یکشنبه 24 خرداد 1394 23:30
این بار به جای پاکت نامه پاکت های خالی سیگارم را برایت پست می کنم شاید بخاطر بیاوری این مرد بر خلاف تو هرگز اراده ترک کردن نداشت
-
کجاست ای یار آغوش تو
دوشنبه 18 خرداد 1394 10:40
آغوش تو از عجایب بود. فضایی که به سختی انتهایش را می دیدم و سعی در بلعیدن من داشت. انگار موجود ناشناخته ای در حجم تیرگی پیراهنت کمین کرده بود. و من ... داوطلب ترین طعمه دنیا بودم! از لحظه تسلیم تا شکار فقط چند نفس نسبتا عمیق فاصله بود. و شاخه های جنگل آغوشت دور کنده پیر تنم به سرعت می پیچید. انگار سعی در محو کردن من...
-
محاکمه
جمعه 15 خرداد 1394 10:24
رفتی محاکمه شدم نبودی تیر باران تا وقتی باز نگردی این پرونده همچنان باز است
-
شروع
شنبه 26 اردیبهشت 1394 19:24
از امسال شروع می کنم از تابستون از همین مهر ماه از این شنبه یک ساعت دیگه ... و این گونه بود که من هیچ شروعی و شروع نکردم شاید این شروع تازه باشه شاید ...