هیچ اتفاق قابل توجهی پشت میز تلفن در حال سقوط نیست. پس دلیل این تپش قلب چیه ؟ دلیل این بی تابی ؟ این آشوب ! بوق آزاد در گوشم زوزه می کشه. بیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ... با انگشت اشاره و لمس شماره صفر خفه میشه. نهصد و سی و پنج ... مردد میشم! صدای رینگتون گوشیت میپیچه توی گوشم. تصورت می کنم در حال قهقهه. کنار همون جمع دوستانه قدیمی که من ازش طرد شدم ! از همون قهقهه ها که صدات به زیر ترین نت ممکن میل می کرد و گاهی تا چند ثانیه نفس نمی کشیدی. چشام و بستم و تصورت کردم چطور با دیدن شماره من خنده ات محو میشه. وحشت کردم. گوشی و با شدت گذاشتم سر جاش. کم طاقت تر از این حرفام. دوباره برداشتم. بیـــــــــــ ... امان ندادم. صفر نهصد و سی و پنج ... پونصد و نود و یک ... دوباره چشام و بستم و تصورت کردم. اتاق نیمه تاریک. روی تخت. با اون عوضی. در حال ... و با تماس من گوشی ات توی کوله پشتیت می لرزید ... فقط می لرزید ... از وحشت می لرزم ... فقط می لرزم ...
عدد ها.. عددهای دوست داشتنی و لبخند.. عدد های بدجنس و اشک.. اشک ها و لبخند ها
امان ازین جمع های قدیمی دوستانه و دوستانی که دوست نیستند و دلهای دوستانشان را میلرزانند...
این پست عااالی بود !!
مشترک مورد نظر شما را از خاطر نخواهد توانست بردن
:'(((
هوا سرد شده ...
با هر شماره از من دورتر میشی ،
میترسم از چهار رقم آخر