شاید ...
شاید ...

شاید ...

سرگذشت نسبتا غریب پاکت ها


این بار به جای پاکت نامه

پاکت های خالی سیگارم را برایت پست می کنم

شاید بخاطر بیاوری

این مرد

بر خلاف تو

هرگز اراده ترک کردن نداشت


نظرات 5 + ارسال نظر
مـ ه تار .. / چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 11:37

یک پُک بـ ه سیگار .. /
یک پُک بـ ه خاطرات ِ تو .. /

nobody دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 21:11 http://tangerinism.blogsky.com

بی تو مهتاب شبی... نه ..... شب بارانی بود
رشت، آبستــن یک گریــه ی طو لانـــی بـــود

راه می رفتم و هی خون جگر میخوردم

در سرم فکر و خیالــی کـه نمیدانی بود

لشکر چـــادر تـــو خانــــه خرابـــی ها کــرد

چادرت چشمه ای از دوره ی ساسانی بود

آه دریاب مرا دلبـــر بارانـــی من

ای که معماری ابروی تو گیلانی بود

توبه ها کردم و افسوس نمیدانستم

آخرین مرحله ی کفر، مسلمانی بود

همه ی مصر بـــه دنبـــال زلیخـــا بودند

حیف، دیوانه ی یک برده ی کنعانی بود
+ اینو خوندم یاد تو و شما افتادم :)

کروکودیل پیر دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 18:03 http://korokodiledaroneman.blogsky.com/

چقدر غمگین بود
همین!

آخ عالی بود پدرام ...

کولی دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 13:56 http://gipsy.blogsky.com

سیگارای من ترکم نمی کنن
باور نمیکنی ؟! از پاکتا بپرس

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.