دفتر نمی خریدیم. یعنی حق نداشتیم بخریم. یعنی پول نداشتیم بخریم. خیره به دستای نیرو دریایی که به رسم هر سال پدر بازنشسته ام و مورد لطف خودش قرار بده. دفتر های متروک. هیچ شخصیت کارتونی تو جلد این دفتر ها زندگی نمی کرد. حق داشتند. همیشه جلد بعد از دو ماه از منگنه جدا می شد و ممکن بود شخصیت های کارتونی کارتون خواب بشن. سهمیه دفتر ها محدود بود. به تعداد درس ها دفتر نداشتیم. اما باز هم بابا میلی به خرید نداشت. ریاضی و از راست و فارسی از چپ می نوشتیم. نیمه های سال هر دو درس به وسط دفتر می رسیدند و از دیدن هم شاخ در میاوردن. فلاکت ! فلاکت ! فلاکت !
ولی نمی دونم چرا الان دلتنگ اون فلاکتم !
پدیکس، آقای هنوز، شاید..
خدارو شکر پیداتون کردم
کم نوشتار شدیا
چی بگم ...
آخ یادش بخ
پدرام ....
زکیه ...